- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
دیگـر رسـیـد لحـظـۀ فـردای بیعـلـی پوچیم و هیچ ما پس از این، «ما»ی بیعلی ای کاسههای شیرِ به صف ننگ بر شما گَـر از عـلـی کـنـیـد تـمـنـای بیعـلـی مُـرغ از قـفـس پـریـد نـدا داد جبرئیل اینک شما و وحـشـتِ دنـیـای بیعـلی قـرآنِ بـیعـلی ثمـرَش ابنِ ملجم است دارد خـطـر تـلاوتِ هـر آیـه بیعـلـی بوی شـکـافِ کعـبـه گرفـته طوافِ ما باید گریخت وَرنَه ز هَـر جای بیعلی جز یاعلی مگو و مَدد از جهـان مجـو شیطان نشسته در پَسِ هر «یا»ی بیعلی با یاعـلـیست گَر دَمِ او زنـده مـیکـند بیمعجـزهست هر دمِ عـیسای بیعلی رَمزِ شکافِ کعبه و دریا علیست، پس غرق است بینِ حادثه مـوسای بیعلی در«عین» و «لام» و «یا» همۀ درسها گُمند بیـهـودگیست مَـشـقِ الـفـبای بیعـلی یک عـده پای غـیرِ عـلی پا گـرفـتهاند اسلامشان شدهست چه بیپایه بیعـلی شیری که خوردهاند از آن رو که نیست پاک ازآنـشان شـدهست اذانهـای بـیعـلـی «ما را خدا ز زُهـدِ ریا بی نیاز کرد» دلخوش بمان تو شیخْ به تقوای بیعلی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
ای دلت دریاترین دریا، کلامت عین رود مهربانی، اندکی از شرح چشمان تو بود روز، طوفان از دلت درس صلابت میگرفت شب نگاهت در لطافت، شعر باران میسرود روشنای چشم تو شرح مفـاتـیحالجـنان دفتر پیـشـانیات تفـسیر اسرارالشّهـود از یتـیمان غریب کوفه میپرسم هنوز قصۀ صبر و صلابت را که خیبر میگشود میسپارندم به باران، میسپارندم به رود میسپارندم به اقیانوس و میآیم فـرود زیر بار آسمان هم شـانههایت خم نشد بارها دیدم زمین هم شانهات را میستود کاش این شبها که دلها بوی صفّین میدهند یک نفر زنگار را از ذوالفقارت میزدود
: امتیاز
|
مدح و شهادت مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
نمک یا شیر؟ امشب بر کدام اصرار خواهد کرد چه شیری روزهاش را با نمک افطار خواهد کرد نمیدانم چرا در پاسُخِ دلشورههایِ شَهر فقط «فُزت وربِّ الکعبه» را تکرار خواهد کرد نگاهِ آخرش را «امِّ کُلثوم» اشک میریزد وداعِ آخرش را با در و دیوار خواهد کرد به مسجد میرود مِسمار میگیرد عبایش را ولی امشب علی خون بر دلِ مِسمار خواهد کرد مبادا که قضا گردد نمازِ «ابنِ مُلجم ها« علی از خوابِ غفلت مرگ را بیدار خواهد کرد بزن شمشیر شیرِ خسته از زخمِ زبانها را مگر این سمّ اثر در حیدرِ کرّار خواهد کرد؟ بزن شمشیر انگار آسمان هم چشم بر راه است که امشب ماه با خورشیدِ خود دیدار خواهد کرد امیری را شبانه اشکها بر دوش میبردند شبِ تشییع هم عاشق، نَظر بر یار خواهد کرد شنیدم پیرمردِ کورِ در ویرانهای میگفت: زمانه کوفۀ بعد از علی را خوار خواهد کرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
آن شب که کوفه شاهد ننـگی سیاه بود در گـریه آسـمان و زمین تا پـگـاه بود از نالهای شکسته شد آن شب سکوت شهر طفلی گرسنه بود که چشمش به راه بود ای آسمان بگو که در آن صبح فتنهخیز دور فـلـک، اسـیـر کـدام اشـتـبـاه بـود بخشندهای که داد نگین در رکوع خویش چون شد که سجدهگاه بر او قتلگاه بود آن عـصمت مجـسّم حق در تمام عـمر جز حرف حق نگفت و همینش گناه بود در کهکـشان درد، عـلی بود و آسـمان تـنـهـا گــواه حـیـدر کـرّار، مــاه بــود هر چند خـسته بود دلـش از جـفـا ولی بیـچـارگان و خـسـتهدلان را پـنـاه بود میکرد اقتدا به علی گر جهان، خروش! کِی حال روزگـار، بدینسان تـبـاه بود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در کنار بستر امیرالمؤمنین علیهالسلام
بـوسـیـدهام چـشـم تـرت را جای مادر مرهـم شدم بـال و پرت را جای مادر أمّ أبـیـهـایـت شـدم! احــسـاس کـردی دلـشـورههای دخـتـرت را جـای مادر با بغض سنگین خانهداری کردم و خوب جارو زدم دور و بـرت را جای مادر مضطر شدم با لـرزش دستان سردت دیـدم نگـاهِ مـضـطرت را جـایِ مادر بابای مـظلـومَـم شکـسـتم تا که بـسـتم وقت سحـر زخـم سرت را جایِ مادر دادی ســـلامِ آخـــرت را بــا اشـــاره دادم جــوابِ آخــرت را جــایِ مــادر تا چشمهایت بسته شد قلبم تکان خورد دیـدم غـمِ شـعـلـهورت را جـایِ مـادر بوسـیـد دسـتـم را حـسن با گـریه آرام تا جمع کردم بـسـترت را جایِ مادر!
: امتیاز
|
زبانحال مولا امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
دیگر کتاب هجـر رخ یار بسته است راه نفـس کـشیـدنم انـگـار بسته است از روزگار گـنـدم و خـرما نخـواستم امشب ستارگان به نگاهم چه میکنند با گـریههای گاه به گـاهم چه میکنند راهی مـسـجـدم که دوبـاره اذان دهـم قد قـامت الصـلاة؛ عـلی را رها کنید دیـنی که مانده گـردنـتـان را ادا کـنید شمشیر نه! که عمر علی را دری گرفت در کـوچهها به قامت خم راه میروم خون لخته بسته است سرم راه میروم زینب نشـسـته تا که بحـالـم نظـر کند زن را توان دیدن این زخمها که نیست با اضطراب و دلهرهها آشنا که نیست دلشوره دارم از روی تل نیمه جان شود یک تن غریب مانده و دورش هزارهاست از تیر و نیزه دوربه دورش حصارهاست اسلام را دو مـرتـبه بر نیـزه میزنند
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
بـیـن نـماز ادعـیـهاش مـسـتـجـاب شد صبح محاسنش که به خونش خضاب شد بی پرده با خدای خودش هم کلام بود خونی که ریخت بر رخ پاکش حجاب شد آئینه دار شوق ملائک به خون نشست در بین سیـنه قـلـب مـلائک مذاب شد دُرِّ نجف عـقـیق یمن شد؛ شکـسته شد پس شانه حسین و حسن هم، رکاب شد با صورتش به روی زمین خورد مرتضی یعنی که عرش بر سر اهلش خراب شد از خاک پست و تیره بپرسید از چه رو آقـای عـرش مـنـزل ما، بـوتـراب شد او بوتراب بود و جهان خاک مقدمش هنگام غسل فاطمه از شرمش آب شد وقتی که روی خاک غرورش کشیده شد هـمدست تـازیـانه ملـعـون، طـناب شد سهم یتیمهای پس از او فقـط غم است سیـلی زدن به روی یتـیـمان ثواب شد رو به نجـف نمـوده رقـیه، دم غروب مشغول روضه خوانی بزم شراب شد او گفته جز به سوی نجف جان نمیدهد رأس حسین را به بغل برد و خواب شد
: امتیاز
|
مدح و منقبت مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
سلامُ الله علیٰ مَن عـندهُ اسـرار یزدانش تعالیَالله از این منزلت، زین رتبه و شأنش سلام الله علیٰ مَن عنِدهُ علمُ الکتاب، آری شهادت میدهد بر عـلم او آیات قـرآنش منـوّر کرد بیت الله را در شـام آغـازش مشرف کرد بیتالله را در صبح پایانش صَفیُّ الله مـیفـرمــود هـذا قُـرَّهُ عَـیـنـی ذبیحُ الله میفـرمود ای جانم به قـربانش اگر چشمش بیفـتـد بر جـمال بیمثال او ز یوسف چشم میبندد یقیناً پیر کنعانش توسل کرد شیخ الانبیا بر حضرتش، فوراً به ذکر یا علی مولا ترحم کرد طوفانش کمی از خاک نعلین علی برداشت ابراهیم که گردید آتش نمـرودیان، آناً گـلستانش عیانش را نفهـمیدند این مردم و پیغـمبر چگونه فاش گرداند از او اسرار پنهانش؟ چه بابایی! ابوطالب، سلامالله علیه آنکه بود سنگنینتر از ایمان کل خلق، ایمانش چه بانویی! که قرآن را مُزَیَّن کرده با کوثر ندارد کفو این بانو به غیر از شاه مردانش دو آقا زاده دارد، خوانده قرآن لؤلؤ و مرجان دلم را برده این لؤلؤ، و مجنونم به مرجانش عجب نور گریبانش گریبان گیرمان کرده نمیدانم چه سرّی هست در نور گریبانش چه کرده با عطای لقمۀ نانی، که در قرآن به شأنش هل اَتی نازل شده از ذات منّانش سلامالله علی مالک که فانی گشت در عشقش سلامالله علی قنبر که گردید از غلامانش خودش که جای خود، ما را نکن تکفیر با این حرف به اِذنالله «کُن» میآید از امثالِ سلمانش به جز بیت امیر عالم امکان کجا دیدید؟ که میکائیل خادم باشد و جبریل دربانش نمک آماده کرده بهر نانش حضرت زهرا الهـی جـان عـالـم بـاد قـربان نـمکـدانش شنیدم از نبی، مولا به محشر میرود منبر شنیدن دارد آن منبر که او گردد سخنرانش یقیـن دارم سعادتمند میگـردد یقین دارم اگر بر سجده افتد پیش او با توبه شیطانش چگونه میتوانم از غلامی دم زنم اصلاً؟ در این درگه که حکم مور را دارد سلیمانش جنان را دوست دارم تا شوم مهمان مولایم به این امّید که گردم یکی از ریزهخوارانش نلرزد دست و پایش، نه، نیاید خم به ابرویش تمام خلق اگر مَرحَب شود آید به میدانش کَاَنّ گردش تیغ علی با سرعت نور است که عزرائیل بهر جان گرفتن مانده حیرانش نجف، آری به قدری صاحب قدر است که باید زند طعنه به یاقوت جنان، ریگ بیابانش خداوند اختیار مطلـقـش داده که میباشد تمام عالم کون و مکان در تحت فرمانش به اِذنالله تام الاختیار است و دهد فرمان زمین را بهر رویاندن، سما را بهر بارانش مَلَک را واجبُ الطّاعَه است وقتی امر فرماید فلانی را کن احیـا و فـلانی را بمیرانش مقـامش را بنـازم، در کتابُ الله میبیـنم قسم خورده به سُمّ مرکب او ذاتِ سبحانش بلا تردید خورشید فلک مستور میگردد اگر روشن کند مولای ما شمع شبستانش نظر کردم به عرش و فرش و کرسی و قلم، دیدم به دست حـیـدر کـرار باشد کلّ ارکانش به زیر سایۀ طوبا، یقیناً قبطه خواهم خورد به گرمای لطیف آفتاب صحن و ایوانش بنازم آن ملاحت را که هنگام نظر کردن به جای تیر، جان میریزد از پیکان مُژگانش خدا را؛ آرزو کردم یـتـیـم بیکسی بـاشم چو دیدم طفل بیبابا نشسته روی دامانش نمیسوزد در آتش، آنکه دارد حُبّ مولا را اگر آرد به روز حشر با خود کوه عصیانش نمیترسـم من از یَومَ یَفِرُّ المرء مِن اُمِّه نه چون پاکم، چون این آقاست آن جاپای میزانش فقط راه امیرالمـؤمنین عرفان بالله است کسیکه بیعلی عارف شود لعنت به عرفانش چه بد بختند آنها که سَلونیٖ را رها کرده و رفتند از پیِ آنکه اَقیلونی است عنوانش رها کردند باب علم را، رفتند این جُهّال پیِ آن کس که دلّال است بهر چهارپایانش حسادت میکنند آن قوم، زیرا خوب میدانند خدایش برگزیده بـر تمام دَهر، سلطانش اگر چه من حقیرم، روسیاهم، خواهشی دارم به آقا زادهات مهدی بگو رو بر مگردانش تعهد داده «خادم» با امیرالمؤمنین، آری نباشد غیـر ذکـر یا عـلی در کل دیوانش
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
صدای «فزت ورب ال...» به گوش آمد و آه به حـق رسـیـدی عـلـی! لا الـه الا الله چگـونه بعد تو از هم نپـاشد این دنیا؟ چگونه سر کند این خاک با غمی جانکاه؟ تو را چنان که تویی در جهان کسی نشناخت نـبـود هـیـچ کس از جـایـگـاه تـو آگـاه عزا گرفته برایت در آسمان خورشید عـجـیب نیـست اگر تا ابـد نـتـابـد مـاه سرت اگرچه به شمشیر کین شکافته شد قسم به وعده حق خون تو نگشت تباه تو دست عدل خدایی چه با فقیر و یتیم چه قـاتلت که به دامان عـدل بُرد پـناه محبت تو فقـط خاص شیعـیانت نیست که داری از همه ادیان چقدر خاطرخواه! به خون نشـسـته در اندوه رفـتنت دنیا به انتـظار تو صدها فرشته چـشم براه سلام زینب و اشک حـسین را برسان بـه دسـت دخـتــر دردانـه رســول الله از او بپرس که آنروز بین کوچه چه شد که میکند ز بیـانش حسن هنوز اکراه همین که جان عزیزت به عرش اعلی رفت ز گـوشـه گـوشۀ دنـیا بـلـند شد ناگـاه، صـدای آه یـتـیـمـان عـالـم از یکسـو ز سمت دیگر دنیا صدای هقهق چاه
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
نمیخواهد دلم غیر از أمیرالمؤمنینش را همان که حق پسندیدهاست با او کل دینش را ولایت دارد او، یعنی که رزق آسمان با اوست همان وقتی که روزی میدهد اهل زمینش را به دل چنگی نزد این آسمان با ریسمانهایش هر آن که چنگ زد یک رشته از حبل المتینش را مَبینَش یک بَشَر، یک فیض او گنجینهٔ وحی است خدا با او بیان کردهاست قرآن مُبینش را تمام لشکر از وحشت فراری میشود تا چین اگر ظاهر کند بر روی پیشانیش چینش را امام آن است که یک فاطمه باشد صدف او را و بین کعـبه مهـمانی کند دُرّ ثـمیـنش را نه آن که بر سرش دعوا شد و آخر نشد معلوم و حتی مادرش گم کرد بابای جنینش را چه میگویند در پاسخ، هواداران آن دینی که خالُ المؤمنینش کُشته اُمّ المؤمنینش را غـم ارباب، مظلومیت مولاست در عالَم اگر آتش زده جان مُحِبِّ دل غـمینش را جبینم را فقط در سجده بر آن خاک بگذارم که بر آن ریخته ارباب من خون جبینش را
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
شمـشـیر از اهل عبادت خورد حـیدر بر ساحـتـش تیـرِ جهالت خورد حیدر خاری به چشمش بود! عمری خون دلها از دست قومی بیلیاقت خورد حـیدر
: امتیاز
|
مدح و شهادت مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام
مانند تو غریب، زمین و زمان نداشت انـبـوه دردهـای تو را آسـمـان نـداشت افـسوس... با تـمـام بـزرگی، زمین ما جایی برای مانـدن تو در مـیان نداشت پیش از تو روزگار، کـریمی ندیده بود بعد از تو سفرۀ فقـرا آب و نان نداشت محراب مانده بود در آن صبح فتنهخیز میخواست نعره سر دهد امّا توان نداشت بعد از شهادت تو سخاوت به خاک رفت دسـتان مـهـربان تو را آسـمان نـداشت پیـش از تو ای بـهـانـۀ هر آفـریـنـشی! هستی هنوز هستی خود را گمان نداشت آری عـدالـتی که بـنا ریخت در جهـان جز کینه از برای علی ارمغان نداشت گـاهی کـنـار نخـل و زمانی کـنار چاه شبهای سوگ فاطمه چشمت امان نداشت یا مرتضی! پس از تو جهان تیرهروز شد زیرا بـدون تو پـدری مهـربـان نداشت من خـاک را قـدم زدم و هیـچ جـا دلـم جز سایهسار مِهر علی سایهبان نداشت یا مـرتضی! ببخـش اگـر در رثـای تو شعر «خروش»، قدرت شرح و بیان نداشت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
آقــای کـریــم خــیـر مـقـدم جـنـات و نـعـیـم خـیر مقدم دریای کرم به جوشش افتاد دریـای عـظـیـم خـیر مقـدم امـــیـــد دل نـــیــازمـنــد و مسکـین و یـتـیم خـیر مقدم بخـشـنـده و مـهـربان عـالـم رحمان و رحـیم خیر مقـدم ای پاسخ تو به شخص هتاک پول و زر و سیم خیر مقدم عیسی به رسول تهنیت گفت موسـای کـلـیـم خـیـر مـقدم نـور تـو چـراغ انجـمن شد آنـقـدر بـلـنـد شـد مـقــامـت کردی به حسـین هم امامت بر دوش نبی نشستنت خود حاکی است ز اوج احترامت خیر تو رسیـد بر همه کس حاتم خجل است از مرامت از لـقـمه نـان تو همه سـیر بیـمـار جـذامـی و غـلامـت الحـق که مـعـز مـؤمـنـیـنی از عرش خدا دهد سـلامت میلاد تو بهـتـرین خـبر شد شعر است و چرا مثل نگویم گـویم ز مـه و زحـل نگویم شیرین شده کام من ز مدحت زشت است که از عسل نگویم نقد است طلا به مشت سائل هرگز دگـر از بـدل نگـویم ای شیر عـلی یل جگـردار حاشا که من از جمل نگویم حق نیست که من ز سرگذشت آن ناقه که گشت شل نگویم از ناقه سوار چون که میدید بـالای سـرش اجـل نـگـویم فارغ ز سخن عمل چه زیباست از فـاطـمـه تـو تـبـار داری ایـنـقــدر که اعـتـبـار داری ما را سر سفرهات نـشاندی مـانـنـد عــلـی وقــار داری امـوال تو بـذل شد تمـامـش این سابقـه را سه بار داری دیگر چه بگـویم چه نویسم از بس که تو افـتخار داری نان و نمکت چه برکتی کرد حـالا چـقـدر تـو یـار داری هر چـنـد اگـر حـرم نداری در سـیـنـه مـا مــزار داری بیـچـاره و مفـلـس و گدائیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
مقصود عشق حس شعوری خدایی است احـســاس اولـیـن قــدم آشـنـایـی است عـشـقی که ابـتـدای ازل ابتدای اوست عشقی که مرز نقـطه بیانتهـایی است عاشق ز خویش هیچ ندارد به غیر عشق دعـوی چـشـم آیـنـه بـیادعـایی اسـت ننگ است پیش غیر اگر دست سائلی در پیش عشق رتبه شاهی گدایی است پـروردگـار نـعـمت خود را تـمام کرد بر عاشقی که فطرت او مجتبایی است گشتیم هرچه در پی این جلوه صبح و شام تو آمدی و بـارش رحـمت شروع شد سرسبز شد جهان و طراوت شروع شد بستیم سوی چشم تو قـد قـامت صلات عاشـق شدن به نیت قـربت شروع شد ای مهربانترین تو رسیدی بعد از این بـین گـدا و شـاه رفـاقـت شــروع شـد در سایـهسار قـامـتت ای پادشاه حُسن افـسـانـۀ هـمـای سـعـادت شـروع شـد هر کس رسید در زد و در زد که بعد از این جود و کرم به شیوه عادت شروع شد تا که تویی کـریم گـدایی سـعـادتیست افطار شد چه خوب خداوند سفره چید خـرمای سـفـره رمـضـان عـلی رسید کوتاه شد اگر چه؛ ولی عرض تهنیت هفت آسمان به قامت تو جامهای برید هرکس که دید روی تو را گفت چشم توست شیرینترین رطب که نگاه بشر چشید باز است دستهای تو از بس برای خلق هرگز کسی به پیش تو مشت تو را ندید حی علی الکریم وعلی العشق سر دهیم وقـت نـمـاز سـائـلی عـاشـقـان رسـیـد در حلـقـههای زلف تو عـالم اسیر شد بگـذار تا که بـاغ شـما را چـمـن شوم یعنی که با غـبار رهت هم وطن شوم یک عـمر مزد نوکـریام را نخواسـتم بـگـذار با لـبـاس غـلامـی کـفـن شـوم من غرق در توأم اثری نیست از خودم یک لحظه هم مباد کمی خویشتن شوم شکر خـدا کـمـال نعـم شد نـصیب من تا نـوکـر حـسـیـن گـدای حـسـن شـوم دستم به روی سـیـنه زدم تا بـقـیع بال آقـا سـلام بـر تـو و آن تـربت غـریـب آقـا سـلام بر تو و آن قـسـمت غـریب ای کاش شمع میشدم آقا که لحـظهای روشن شود ز شعلهام آن ظلمت غریب تنـهـا به پـشت پـنـجـرههـای بـقـیـع تو باگریه آه میکـشم از حـسرت غـریب غربت زلحظه لحظه عمر تو جاری است کوه از کمر شکسته از این قسمت غریب از لحظهای که موی سرت را سپید کرد در کوچه مانده بودی و آن غیرت غریب بر درد ما غـیر فـرج راه چاره نیست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
عرش تا فرش دو عالم همه سرسبز شده بر لب پیر و جوان زمزمه سرسبز شده دامن مـادرمـان فـاطـمه سـرسـبـز شده شاد باشید كه غم از همه جا پر زده است پـسـر ارشـد زهـرا و عـلـی آمده است نـیـمـۀ مـاه خـدا، مـاه نــزول بــركـات بشر از تیرهگی بخت خودش یافت نجات آمـده ماه جـبـیـنی كه بُوَد نـور صفـات در زمین یابه زمان از خبرش هست سخن حُسن كامل به وجـود آمده با نام حـسن شادمان است دل حـیدر و زهرا و نبی بیقراراست جهـان از روی شاه عربی "چه مبارك سحری بود و چه فرخنده شبی" آن شبی كه بركـات حسنی گل میكرد مـالـك الْـمُـلْـك ز آفـاق تـنــزّل میكـرد به زمین پای نهـاده است امیـر مطـلـق یاحسن جان شده حك برروی هرچه بیرق جبرئیل آمده تا بانگ زند: "جاء الحق" چشم ابلیس صفت ها شده از نورت كور قل هوالله بخوان چشم بد از رویت دور زمزمه میكند از عشق شما جان و تنم "همه دم فكر من این است و همه شب سخنم" "من مسـلمان شـدۀ دسـت امـام حـسنم" دل كه بی تاب تودلبر نشود كه دل نیست "هركه دیوانۀ عشق تو نشدعاقل نیست" تو كه با هر نفـس خـستـۀ ما هم نفـسی موقـع بیكـسی شیـعـه تو فـریـاد رسی دست خالی نرود از در این خانه كسی دست خالی به سوی "بیت كرم" آمدهام بیپـر وبال، ولـی با كـرمت پـر زدهام عاشق حیدرم و نوكرم و زهرا دوست مِهر آل تو مرا گشته عجین با رگ و پوست " به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست" كوكب دُرّ جهان، بی تو جهان ویران است در كرم خانۀ تو هردو جهان مهمان است هركجا ذكر حسن هست برایم وطن است وطن من حرم حضرت شیرین سخن است "یعنی آنجا كه در آن خانه محبوب من است" خانۀ دوست دل ماست كه بر نام شماست در كرم خانۀ حق، سفرۀ اطعام شماست زینت عرش خدا روی زمین جای تو نیست سر نا قابل ما خاك كف پـای تو نیست ظرف آلودۀ ما در خور صهبای تو نیست وارث هـیبت حـیـدر، پـسر شـیـر خـدا نظری كن ز كرامت به منِ بیسر وپا غیر آل علی کس بر دل ما سلطان نیست عاشقی كار دل مصلحت اندیشان نیست عاشقی اول راه است، در آن پایان نیست ای به قربان تو و حُسن و مرام تو حسن كل اجـداد من هـسـتـند غـلام تو حـسن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
گـوشههـایی از مناجات سحـر دارد لبم موقع بـوسـه به خـاک پا هـنر دارد لبم مستم و دیگر ندارد هیچ کس کاری به من گر خـریـدارم نبـاشد یار، کاسب نیستم نـوکـرم، اما پی جـیـره مـواجـب نیستم مهر آقایم حسن را تا که من صاحب شدم میشود هر بندهای حاجت روا پیش کریم در به در اصلاً ندارد فکر جا پیش کریم بنده درمـانده را تحـویل میگیرد حسن دوست دارم باده را وقت اذان صبحدم با گداها کیف دارد شب نشینی دور هم آمده آنکس که جودش فرق دارد با همه قدو بالایش علی، دست عطایش فاطمه دلگشای او علی، مشکل گشایش فاطمه کوثر و زمزم که با لعل حسن حل میشود هم نگاهی میکنی و غوره را می میکنی هم ز نسلت سمت وسوی قبله را ری میکنی کورباشد آن زنی که فتنه چینی میکند خواب و رویایم شده نقش شبستان حسن در بقیعش دم گرفتن با حسین جان حسن نیـمـه ماه خـدا زهـرا دعـایم را نوشت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
شیرین تر از شکّر که بر لب مینشیند بر روی لب یا رب و یا رب مینشیند تـوحـیـد را بـایـد بـیـامـوزد به خوبی هر دانش آموزی به مکـتب مینشیند پس مینویسم « یا الهی» را «حسن جان« قـال الـنـبـی الـمـؤتـمـن اهـلا و سهلا قـال امـام الـمـمـتـحـن اهـلا و سـهـلا اهلا و سهـلا یابن زهـرا یابن حـیـدر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
ریسهبندان کن، عـلیِ مرتضی بابا شده نـیــمــۀ مـاهِ خـدا شـیـرخـدا بـابـا شــده حُسنِ مطلق رونمایی شد؛ حسن لبخند زد چون أمیرالمـؤمـنـینِ شیــعهها بابا شده هست ذکر «یاعلیُ و یاعظیمِ » اهل بیت کوثر امشب صاحب دردانۀ أطهر شده حـضرت أم أبیـهـا حـضرتِ مـادر شده دیـد دسـتِ خـالیام را داد عـیـدیِ مـرا از میانِ جمعـیت؛ زهـرا صدایم زد بیا آمـدم! نوکـر شـدم از بـرکـت نامِ حسن دام را انداخـت؛ دل افـتاد در دام حسن شک نکن یکروز میگیرم برات کربلا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
هـنـوز راه نـدارد کـسـی به عـالـم تـو نسـیـم هم نـرسـیده به درک پـرچـم تو نسیم پنجـرۀ وحی! صبح زود بهـشت! «اذا تـنـفـسِ» بـاران هـوای شبـنـم تو تو در نمازی و چون گوشواره میلرزد شکوه عرش خـدا، شانههای محکم تو به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟ بـه راز «عِـزّةُ للّه» نــقـش خــاتـم تـو من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم که میهمان همه مائیم و میزبان همه تو تو کربلای سکوتی و چارده قرن است نـشـسـتـهایـم سـر ســفــرۀ مُـحــرم تـو هوای روضه نـدارم ولی کسی انگـار مـیان دفـتـر من مینـویـسـد از غـم تو گـریز میزند از مـاتـمت به عـاشـورا گـریـز میزنـد از کـربـلا به مـاتـم تو
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و روضه سیدالشهدا علیهالسلام
هـرکار میکـنـم که نـلغـزم نـمیشود پیش تو سر شکـسـته نبـاشم نمیشود هر قدر هم هوای مرا داشت لطف تو امـا دوبــاره بــنـدهات آدم نـمـیشـود
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
دیگر ز تو نام و نشان در کارهایم نیست ایمان به تو در ذکر یا غفارهایم نیست آنقـدر بیپـرده گـنـاه و معـصیت کردم دیگر اثـر در ذکـر یا ستـارهایم نیست هرچند توبه میکنم روزی هزاران بار اما پشیـمانی در این تکـرارهایم نیست هر روز و شب نام در گفتارهایم هست اما نـشانی از تو در کردارهـایم نیست این توبههای من خودش هم توبه میخواهد انگـار امـیدی به استغـفـارهـایم نیـست دیگر سحرهایم ندارد رنگ و بویت را دیگر صفا در سفـرۀ افـطارهایم نیست
: امتیاز
|